همین چند دقیقه پیش فیلم آتش بس رو دیدم. حرفام اون قدر زیادن که می ترسم اگه الان بخوام بنویسمشون با هم قاطی بشن و همه رو بریزم روی سر هم و البته اگه بعدا هم بخوام بنویسم ممکنه که حس الانم رو نداشته باشم و یادم بره.
حالا بذار ببینم چی می شه.
خب سعی خودم رو می کنم:
اولین نکته ای که باید بگم اینه که فیلم موفقی بود. آمار فروش و نقدهای زیادی که این ور و اون ور از این فیلم به چشم می خوره هم این حرف رو تایید می کنه.
زیبایی های زیادی توی فیلم وجود داشت که دلم می خواد همشون رو بگم ولی خب از بسیاری از جاهای فیلم هم دلم خونه که امیدوارم بتونم بگم. استاد پاینده همه ش می گه نباید به بیوگرافی صاحب اثر کاری داشته باشیم ولی چه کنم که نمی شه. یعنی می خوام ها ولی خدایی راه نداره. خب همه گی مشخصات فکری خانم میلانی رو می دونین و چون خود ایشون تصریح داره به این که من فیمینیست نیستم ما هم نمی گیم که ایشون فیمینیست هستن ولی این رو نمی شه انکار کرد که ایشون احساس می کنن که در طول تاریخ به خانم ها ظلم شده و اون ها مورد اذیت و آزار و چه بسا استثمار آقایون بد و وحشتناک بوده اند.
البته همین اول کار بگم که خیلی از اعتراضات امثال این کارگردان، درست و به جا هستند و با مبانی دینی ما هم مطابقت دارند مثل این که کارهای منزل مثل پخت و پز و نظافت و این جور کارها جزء وظایف خانم ها شمرده نشده و به نظر من هم این که شوهر توی این فیلم بشینه و دستور بده که این کار رو بکن و اون کار رو بکن و حتی حاضر نباشه لیوان شربت خودش رو خودش توی آشپزخونه ببره کار اشتباهیه و حتی ( من بی تقصیرم! ) گفته شده که زن می تونه حتی برای شیر دادن بچه از شوهرش اجرت مطالبه کنه ( آقایون چرا می زنین؟ من که گفتم بی تقصیرم! ). و البته کار کردن و تحصیل هم فی نفسه برای خانم ها اشکالی نداره و خیلی از احکام ( وحشتناک! ) دیگه هم هست که مطمئنم خانم میلانی از اون ها خبر نداره و الا فاتحه ما آقایون خونده بود.
اما...
اما این نکته رو نباید نادیده گرفت که نمی شه همه چیز را کنار هم گذاشت و کار های خوب و بد را با کنار هم قرار دادن یک جور معنا کرد و چه بسا خوب ها را بد و بد ها را خوب نشان داد.
البته این نکته رو بگم که این نوشته من نقد هنری نیست که بگوییم چرا این طوری به یک فیلم نگاه می کند. من صرفا دارم در مورد محتوایی که از طریق این فیلم به من مخاطب منتقل شده صحبت می کنم.
مثلا چند وقتیه که مد شده توی فیلم های ایرانی ( و البته خیلی وقت پیش در فیلم های خارجی ) حساسیت مرد ها رو نسبت به ارتباط خانمشون با مردهای دیگه حسادت معنا می کنن. نمی دونم شما که دارین این نوشته رو می خونین هم همین نظر رو داشته باشین یا نه ولی خدایی این طور نیست. این کاملا به معنای از بین بردن یک ارزشه. شاید یه کارگردان یا هنرمند بخواد یک روحیه رو طور دیگه معنا کنه ولی خب این حرف با مبانی اسلام ما منافات داره. من وقتی همین معنا رو در یک فیلم خارجی مثل پاییز در نیویورک دیدم اصلا ناراحت نشدم چون اگه کسی ملاکش دین نباشه هیچ اشکالی شاید نداشته باشه که این حرف رو بزنه ولی من هیچ وقت نمی تونم این رو قبول کنم.
مثلا عطر زدن خانم ها در جاهایی که مرد نامحرم با اون ها ارتباط داده مستقیما در دین ما از اون نهی شده و با عناوین تهدید آمیزی هم از جانب خدا بیان شده. یا مثلا حجاب. تازه این رو خود خانم ها هم می دونن که این جور چیزها باعث جذب دیگر مردها می شود و این برای زندگی دو نفره واقعا مضره. این رو قطعا خانم ها متوجه می شن که همین طور که آقایون اختصاص طلب هستند و دلشون می خواد همسرشون فقط متعلق به خودشون باشه ... خانم ها هم همین حس رو دارن! این طور نیست؟ (جون من! ) اگه شوهرتون با زن های دیگه بگه و بخنده یا خدای نکرده از یکی از اون ها یه کم تعریف کنه شما ها از نظر احساساتی دچار مخاطره نمی شین؟ قطعا می شین. مردها هم احساسات دارن. و البته این یک احساس خوب و منطقی و مورد تایید دین ما هم هست.
ولی خب توی این فیلم می بینید که زن به آقای دکتر شکایت می کنه که شوهرم گیر می ده که چرا لباس تنگ می پوشم یا این که با مردها می گم و می خندم یا این که عطر می زنم و میرم بیرون. و خب توی اون فضایی که توی سینما حاکم می شه شما هم مثل آقای دکتر فکر می کنید که اون شوهر کار بدی کرده و حق چنین درخواستی رو نداره. و خیلی چیزهای دیگه...
حالا از همه ی این حرفا که بگذریم خدایی ش خانم میلانی توی این فیلم یه کمی از حالت قبلی ش بیرون اومده و می شه به راحتی چیزهایی رو در این فیلم دید که توی فیلم های قبلی اصلا وجود نداشت و به نظر میاد که از مواضع قبلی خودش عقب نشینی کرده . البته کار خوبی هم کرده فیلم های قبلی دیگه خیلی گریه بود. مثلا توی فیلم دوزن یک شخصیتی از مردا ساخته بود که پدر آدم رو در میاورد و هر مردی که این فیلم رو می دید توی دلش میگفت بابا ما مردا این قدر هم نامرد نیستیم! ( یعنی کمتر نامردیم؟! ). توی فیلم های قبلی همه مرد ها آدم های خیلی بی منطق و سخت گیر و بدی بودند ولی این فیلم بالاخره یک کم مردا هم حق پیدا کردند .توی این فیلم هم بالاخره یه مرد ( اقای دکتر ) پیدا می شه که می تونه رابطه ی این زن و مرد جوون رو درست کنه و مشکلشون رو حل کنه. همین طور توی این فیلم شما کاملا احساس می کنید که شوهر، همسرش رو واقعا دوست داره و تا حدی سخت گیری های اون رو منطقی تلقی می کنید برعکس فیلم دوزن که من از دست شوهره (جالبه که اون شوهره این جا دکتر شده ) داشتم دیوونه می شدم. آخه نامرد حتی با مطالعه کردن زنش هم مخالفت می کرد ( نه خدایی کدوم مرد سالمی این طوریه؟ )
حالا از همه این حرفها که بگذریم از چند جای فیلم خیلی خوشم اومد. یکی تیکه آخر فیلم که میان از دکتر تشکر کنن و سعی می کنن یه کم با دکتر شوخی بکنن. این تیکه رو خیلی قشنگ بازی کردن و اون قدر ملموس و طبیعی بود که احساس نمی شد که فیلمه و من توی دلم می گفتم حالاس که عوامل پشت صحنه بپرن جلوی دوربین.
یک جمله ی قشنگ هم گفته شد که خیلی به دلم چسبید. یه جای فیلم هست که زنش می ره که برای ده روز از هم دور باشن و جدا از هم در مورد زندگی شون فکر کنن. وقتی زنش می ره یک جمله ی با حال می گه:
وای از اون وقتی که زنا بفهمند که مردا چه قدر دوستشون دارن
ئه ئه ئه خجالت بکش بچه مجرد! این حرفا یعنی چی؟ نمی گی یه وقت مامانت بیاد وبلاگت رو بخونه؟!